دوست دختر موجودی است دو پا، با یک سر و دو گوش و صد البته حافظهای برای فراموش نکردن هر آنچه که بگویید و انجام بدهید و همچنین فراموش نکردن هر آنچه که باید بگویید ولی نگویید و نیز وظایفی که باید انجام بدهید اما فراموش کنید. از همین ابتدا عرض کنم خدا به فریادتان برسد. تا صد سال بعد (البته اگر عمر رابطهاتان بیش از شش ماه شود) اشتباهاتتان را چون تیغهء گیوتین بر گردن از مو باریکتر شما فرود میآورد.
در ابتدای آشنایی او آنچنان جذاب، دلفریب، مهربان، دوستداشتنی، فرشتهخو، نیکوخصال و دست نیافتنی است که حاضرید فقط به یک اشارهاش با سر بدوید؟ قطعاً، حتی حاضرید به گردش چشمان شهلایش دب اکبر را از آسمان بچینید و بر گردنش بیاویزید. (البته با اجازه سهراب سپهری و آن دخترک بیپای روی پل) یادآور شوم که در این زمان شما فقط دورادور او را میستایید و رابطهاتان در حد زیر چشمی نگاه کردن و لبخندهای پنهانی است.
بعد از گذشت مدتی که شبها با یادش به خواب رفتید و بامدادان به امید دیدارش بیدار شدید، تمام قوایتان را جمع، عزمتان را جزم و به یاری و مدد خداوند و به پشتیبانی دوستانتان از او درخواست میکنید که با شما بیرون بیاید.
در آن اولین ملاقات عاشقانه زیر نور شمع، در حضور مهتاب و به گواه ستارگان آسمان و همراه با نوای موسیقی (چندشم میشه از این لوسبازیا)، پرده از اسرار دلتان برمیدارید و به او اظهار علاقه میکنید و بعد، یک آه از سر راحتی و از اعماق درونتان میکشید و در چشمانش خیره میشوید تا نظرش را بدانید. او همراه با لبخندی زیبا و نازنین به شما مینگرد، برایتان طاقچه بالا میگذارد و احساسات رمانستان را رد میکند. شما به فکر و احساسش احترام میگذارید و اجازه میدهید به پیشنهاد صادقانهاتان بیشتر و بهتر بیندیشد. و همچنین در نهایت احترام شمارهاتان را البته اگر نداشته باشد، به او تقدیم میدارید. (فکر کن که شمارهاتو نداره، سایز کفش پات هم میدونه). تلفن بازیها و بیرون رفتنها شروع میشود. دیگر رسماً خواب و خوراک و کار و زندگی ندارید.
ساعت 2 صبح اس ام اس دوست دختر مربوطه با مضمون : شب بخیر گلم.
ساعت ۶ صبح اس ام اس دوست دختر مربوطه با مضمون : صبحت بخیر عزیزم.(با صدای معین)
ساعت ٨ صبح تلفن دوست دختر مربوطه با مضمون : برای صبحانه شیر خوردی یا نه؟
.
.
.
و این روند در ساعات مختلف شبانه روز همچنان ادامه خواهد داشت.
گاهی با خودتان فکر میکنید آیا این همان دختری است که محل سگ بهتان نمیگذاشت؟ یا مادری که شما را به دنیا آورده و جز مراقبت از شما کاری در دنیا ندارد؟
شما به او دلبستگی دارید و شدیداً مایلید علاقهاتان را با تمام وجودتان به او ابراز کنید. وقتی دربارهء این موضوع با او صحبت میکنید، او تا بناگوش سرخ میشود، پریشان و شرمگین پیشنهاد شما را رد میکند. نهایتاً شما موفق میشوید و وقتی به وصال او نائل آمدید، متوجه میشوید آن همه شرم و حیا فقط بازی بوده جهت بازارگرمی وگرنه طرف خیلی این کارهتر از این حرفهاست. یک جورهایی احساس دلزدگی میکنید، احساس میکنید رودست خوردهاید. با این حال همچنان به دوست داشتنش ادامه میدهید.
او با شما به گردش و تفرج میپردازد و شما را مفتخر میکند که همراهیش کنید. با شما تا دم در خانهء اقوام و دوستانش میرود. با شما به خرید تمام اقلامی که زمانی آرزوی تصاحبشان را داشته میرود و شما را سرافراز میکند که بهای خریدهایش را بپردازید. کلاً به هر دویتان خوش میگذرد، اگر احساسی به قضیه نگاه کنیم.
ولی اگر نگاهی به حساب بانکیتان بیندازید آه از نهادتان برمیخیزد. (اونم با این تورم و گرونی بنزین)
میگذرد و میگذرد.
دیگر چندان اهمیتی ندارد که صبح و شبتان به خیر باشد یا به شر. کم کم پسر همسایه، پسر عمو و یا حتی رئیس ادارهء دوست دختر مربوطه بر سرتان سایه میافکنند. دیگر جذاب و رمانتیک و آقامنش نیستید.
شما موقع خرید زیاد چانه میزنید. شما هیچوقت برایش وقت نمیگذارید تا به غیبتهای بیپایان او از دختر خالهاش گوش کنید. شما او را درک نمیکنید. شما آهنگ مورد علاقهء او را چرا گوش نمیدهید؟ شما کلاً خیلی بیکلاس و اُمل هستید. و شما خوب میدانید کسی که اصلاً همانند اکنون شما نیست رقیبتان است. (ناک اوت شدی) کمکم در آسمان زندگیتان طوفان به پا میشود و در دشت زندگیتان قارچهای غربت میرویند. شما همانند ذرت بر آتش بالا و پایین میشوید، خون خونتان را میخورد و در بعضی موارد دیده شده که حتی اگر بهتان چاقو بزنند خونتان در نمیآید. جز سوختن و ساختن کاری از دستتان برنمیآید. درست همینجاست که حافظ میفرماید:
من که از آتش دل چون خم می در جوشم
مهر بر لب زده، خون میخورم و خاموشم
و شما دلشکسته و مغموم، با هزاران یادبود خوب، با شهری که تمام کافی شاپها، رستورانها، بوتیکها، سینماها و پارکهایش شما را به یاد بیوفایی دوست دختر جماعت میاندازد، چشم و حواستان را به کار میاندازید، در پی یافتن دوست دختری دیگر، چرا که هیچوقت شکست را نمیپذیرید.
پینوشت: اصل قضیه این است که دوست دختر امروزی، همان معشوق دیروزی است که کلهم اجمعین شعرا، نویسندگان، علما، بزرگان، دانشمندان و هزار البته عشاق نامی، در وصف جمالش قلمها فرسوده و کاغذها سیاه کرده، خون دلها خوردهاند و علیالنهایه جان به جان آفرین تسلیم نمودهاند.
دومین پینوشت: این بیت از حافظ عزیز(م) را داشته باشید برای روزهای آه و نالهاتان:
فرو رفت از غم عشقت دمم، دم میدهی تا کی؟
دمار از من برآوردی، نمیگویی برآوردم؟
سومین پینوشت: دختر خانمهای عزیز متأسفانه نکاتی که اشاره شد، واقعیته. پس لطفاً انکار نکنید.
شنبه 2 بهمن 1389