تعریف از خود نباشه، آشپزی من بد نیست، یعنی با یه کم چشمپوشی میشه گفت خوبه. برای مثال:
10 سال پیش، زمانی که مامان مسافرت بود. غذای پخته شده توسط من: قورمهسبزی. نظر بابا: عالیه، دستت درد نکنه. توضیح خودم: اشتباهی به جای سبزی قورمه، سبزی آش ریختم توش.
4 ماه پیش: زمانی که مامان و بابا مسافرت بودن. غذای پخته شده توسط من: هویجپلو با تهدیگ تهچین.
خواهر و برادرا با هویجپلو موافق بودن، ولی با تهچین، نه! دلیلشونم این بود که من نمیتونم. اما من عزمم رو جزم کردم که به همه ثابت کنم، من میتونم. خب، غذا عاااااااااااالی بود، کلی تعریف و تمجید و البته خودم کلی خندیدم. موقع خوردن غذا به خواهر و برادرام گفتم: با اینکه تهچینش سوختهاس، ولی مزه تهچینای مامانو میده. برادر کوچیکه با چشمهای گرد شده و صد البته شاکی گفت: حالا دیگه استقلال هم واسه ما شده بارسلونا !!!
جمعهء پیش، ایضاً زمانی که مامان و بابا مسافرت بودن. غذای پخته شده توسط من: کشک بادمجون.
معضل: وسط طبخ غذا متوجه شدم که این بادمجونهایی که از فریزر برداشتم، سرخ نشدن، کبابی هستن برای میرزاقاسمی.
***
پ.ن 1: تقدیم به لیلای عزیز.
پ.ن 2: عروس بلد نیست برقصه، میگه زمین کجه. در نتیجه در موارد اول و سوم من چه کاره بیدم؟ مامانم باید روی بستههایی که میزاره تو فریزر بنویسه که چی به چیه؟
چهارشنبه 16 شهریور 1390