یه آقایی بعد سالها دوری از ایران، دست دختر یکی یک دونهاش رو میگیره و میاد که وطن زیبا و دوستداشتنیش رو به دخترش نشون بده، قصدش این بوده که دختری که توی دیار غربت به دنیا اومده و حتی نمیتونه پارسی صحبت کنه، دست کم بدونه که مردم کشورش، چه آداب و رسومی دارن، چقدر خوب و خونگرم و صمیمی هستن و چه مهماننواز و مهماندوست.
یه روز (چهارشنبهء گذشته) که داشته تو آریاشهر با دختر 17 سالهاش خرید میکرده، یه لحظه وارد یه مغازه میشه و بر میگرده میبینه دخترش نیست. کلی ناراحت میشه و تو چند ثانیه هزار تا فکر جوراجور، چه خوب و چه بد از ذهنش میگذره. بعد یه افسر پلیس رو میبینه و انگار که تو تاریکی مطلق، نور یه چراغ رو دیده باشه، کلی خوشحال شده، ولی دریغ و صد افسوس. خلاصه همونطور که مستأصل داشته دور خودش میچرخیده، ناگهان ...
ناگهان دخترش رو میبینه که داخل یک ون نشسته و در حال گریه کردنه و سه تا خانم چادری سبیلو هم با اخم کنارش نشستن. بله دیگه، گشت ارشاد عزیز مشغول ارشاد این دختر بوده. بقیهء ماجرا هم که همه میدونیم دیگه.
اما، این پدر مهربون برای اینکه از دخترش دفاعی کرده باشه، رفته از پلیس شکایت کرده و گفته باید خسارتی که به روحیهء دخترش وارد شده، جبران بشه و درخواست غرامت کرده. البته این بنده خدا تقصیری نداره، خیلی وقته تو این جامعه زندگی نکرده، خبر نداره که چی به چی و کی به کیه !!!
دخترک ایرانیالاصل قصهء ما هم اعلام کرده که از ایران متنفرم. این دیگه چه جور کشوریه؟؟؟؟؟؟؟
یکشنبه 4 اردیبهشت 1390
خیلی زود نوبت من می شود.
دوشنبه 29 فروردین 1390
حتماً برای شما هم از این اس ام اس های تبلیغاتی اومده:
فروش فوق العاده ...
تورهای مسافرتی نوروز ...
حراج ...
و و و
اما نکتهء خنده دارش این اس ام اس های تبلیغاتی هست که روزهای پنجشنبه دریافت می کنیم :
نماز جمعه تهران در تاریخ ...
با سخنرانی فلانی
خطیب بهمانی
آخه مگه برای با خدا بودن احتیاج به تبلیغات هست؟ مگه خدا تو وجود خودمون نیست؟ مشکل آقایون اینه که کسی قبولشون نداره که بره پشت سرشون بایسته و بهشون اقتدا کنه. اینه که مثل یه کالای قابل خرید و فروش برای خودشون تبلیغ می کنن.
باشد که به راه راست هدایت شوند و اگر نه، به آن دنیا مشایعت شوند.
دوشنبه 22 فروردین 1390
در مورد خیلی از فیلمها و موسیقی هایی که در کشورهای غربی ساخته می شوند، خیلی از دوستان با فضل و کمالات توصیه می کنند که نبینید، گوش نکنید. دلیل این حرفشان هم این است که این فیلمها و موسیقی ها پر از نمادهای شیطان پرستی هستند. برای مثال فیلم ارباب حلقه ها، مومیایی، مرد عنکبوتی (البته این یکی که حالت انگشتهای دستش خیلی تابلو و البته قهرمانانه و دوست داشتنی هست، متأسفانه) و و و یا به طور اخص کلیپهای خواننده های رپ.
تقریباً سه ماه پیش یکی از ویژه نامه های روزنامهء همشهری به این موضوع اختصاص داشت. مثلاً یک مطلب مفصل در مورد گروههای موسیقی شیطان پرست داشت، و با ذکر اسامی گروهها و خواننده های خاصی سعی در روشن کردن افکار عمومی داشت. نکتهء با مزه اش هم اینجا بود که مثلاً مرلین منسون که شیطان پرست بودنش اظهر من الشمس است، در این مقاله هیچ جایی نداشت اما گروههایی که حتی فکر نمی کنم در کشورهای خودشان هم شناخته شده باشند، معرفی شده بودند. حالا من متوجه نشدم که قصد این مقاله یا چنین مقالاتی دادن آگهی مثبت هست، یا معرفی عوامل منفی ...
بازیهای کامپیوتری که همه بد و جیز هستند. باید دقت کنیم لباسهایی که می پوشیم، حرف و نوشتهء منفی نداشته باشند. خلاصه که باید خیلی حواسمان جمع باشد که به واسطهء وسایل شیکی که به خانه امان می بریم تشعشعات منفی دجال یا ضد مسیح را وارد زندگیمان نکنیم.
این حرف تا اینجا کاملاً درست و به جا. ولی مایی که این همه سعی می کنیم دیگران را آگاه کنیم که از نمادهای شیطان پرستانه دوری کنند، چرا خودمان از این نمادها در همه جا استفاده می کنیم؟
این مطلب را بیشتر به این منظور نوشتم که برای سؤالهای خودم جواب پیدا کنم. اولین سؤالم هم اینست که فراماسونری و دجال آخر الزمان (Antichrist) چه ربطی به هم دارند؟ فراماسونری یک فکر سیاسی و اقتصادی بوده و دجال هم یک گزینهء دینی که در همهء ادیان هست. همانطور که همهء ادیان وعدهء رهایی و نجات (خوشبختی) را به همهء پیروانشان دادند، این رهایی باید از یک پلیدی و بدی باشد. در نتیجه یک منبع شری در زمانهای آخر به وجود می آید که زمینه ساز ظهور منجی باشد. حالا خواهشاً یک نفر بیاید، منطقی و عقلانی دلیل بیاورد که فراماسونری و شیطان پرستی یکی هستند.
دومین سؤالم هم در مورد کشور عزیز و اسلامی خودمان است. دقیقاً خاطرم هست که سال 1380 در یک ظهر جمعه صدا و سیمای عزیز برنامه ای پخش کرد در مورد دیدار خواهران بسیجی با رهبر. خب تا اینجا موضوع سیاسی بود. ولی بعدش که این خواهران احساسات خودشان را از این دیدار بیان می کردند جای اما و اگر داشت. این عزیزان خیلی ابراز مسرت و شادمانی می کردند از اینکه امام زمانشان را دیده اند. ( ؟!؟!؟!؟!)
در جاهای دیگری هم همهء ما به این موضوع ولایت مطلقهء فقیه برخوردیم. خب اگر ما به امام زمان (عج) اعتقاد قلبی داریم، چرا اعتقادمان عملی نیست؟ چرا یک چاه در مسجد جمکران برایمان تقدس دارد، ولی حرمت صاحب مسجد را نگه نمی داریم. اصلاً این موضوع که به زیارت چاه می رویم، نوعی بت پرستی نیست؟
دوشنبه 25 بهمن 1389
ادامه مطلب ...